به سرعت باد بزرگ بشي؟!
تو عروسي بودم ،عروسي پيام تو شمال كه به اتفاق مادر و پاپا اومده بوديم طبق معمولِ جاهاي شلوغ بد انق و بهونه گير بودي يه لحظه آرزو كردم كه كاش بزرگ شده بودي و من انقدر اذيت نمي شدم به پرستو گفتم كه خوش به حالت كه نيلو بزرگ شده اون هم گفت چشم به هم بزني رها هم بزرگ ميشه! يه لحظه مردد شدم كه واقعا ميخوام به سرعت چشم به هم زدن بزرگ بشي؟؟! پس اين همه لحظه هاي خوب و دوست داشتني الان چي ميشد؟اين شيرين زبونيات شكر پراكنيات ؟اين عشوه اومدنا و بوسيدنات ؟اين همه كارها و حرفاي قشنگ و خواستني كه انجام ميدي و ميزني چي؟ مني كه با تك تك اين لحظات زندگي ميكنم و هر لحظه بيشتر عاشق ميشم چي پس؟؟به انتظار ديدن همين كارهات چشمامو باز ميكنم و اميد...